زبان گرداني

وقتي شما چند دوست داريد، دوستي را که به شما بيشتر شبيه است، عاطفه و روحيه شما را دارد و به زبان شما سخن مي گويد، بيشتر دوست داريد. به حرفهايش بيشتر توجه مي کنيد و حتي بيشتر او را به خاطر مي سپاريد. زبان کتاب، بک زبان ساده، عمومي و همگاني است و بايد همچنين باشد. اين شما هستيد که بايد پس از مطالعه، کتاب و متن و نمودار فرمولها را به زبان خود بيان کنيد. "زبان گرداني"، يکي از اصول مطالعه است. فرمول انيشتين را به زبان خود تعريف کنيد. ببينيد که آن در زبان شما چه مفهومي دارد؟ يادتان مي آيد که وقتي سال اول دبستان بوديد، باران را چگونه براي خود زبان گرداني کرديد؟ نعلبکي را در لوله کتري برگردانديد و براي خود ابر و باران ساختيد. پيچيده ترين مطالب علمي را همين طور که مطالعه مي کنيد و جلو مي رويد به زبان ساده، قابل فهم و بيان خوشايند خودتان برگردانيد. از خود مثال بزنيد و حتي آن متن را يک بار ديگر به زبان ساده خودتان بنويسيد. اگر بخواهيد عيناً مطالب کتاب را بخوانيد و حفظ کنيد عملاً نمي توانيد يادگيري عميقي داشته باشيد. اما اگر با زبان گرداني مطالب را ياد بگيريد، خيلي راحتتر عين مطالب کتاب را بيان خواهيد کرد و به خاطر خواهيد سپرد. پس يادتان باشد:

"زبان گرداني" يعني بيان مطالب دشوار کتاب به زبان ساده و خوشايند خودتان.

 

 

با کتاب شوخي کنيد

وقتي تلويزيون تماشا مي کنيد يا با دوستتان صحبت مي کنيد، لبخندي بر لب داريد و راحتيد، اما وقتي از کتاب و مطالعه صحبت مي شود و به سراغ درسها مي رويد جدي و محکم و اخمو مي شويد.

 

در روان شناسي حافظه و يادگيري گفته مي شود: مطالبي که بار هيجاني بيشتري دارند، بيشتر در حافظه مي مانند و بهتر به خاطر آورده مي شوند چرا که هيجان، علاقه، تمرکز، و ورود مطلب به حافظه را موجب مي شود. مثالي بزنيم: من به شما مي گويم: همسايه 18 سال قبلتان يادتان مي آيد؟ شما مي گوييد: نه. مي گويم: همان که دو بچه کوچک داشت. مي گوييد: نه، به خاطر نمي آورم. مي گويم: همان که پدرش فروشنده لباس بود و شما باز هم به خاطر نمي آوريد. مي گويم: همان که خانه شان آتش گرفت. يک مرتبه همه چيز در ذهنتان زنده مي شود چرا که آتش گرفتن، بار هيجاني مؤثري داشته است. اگرچه آتش گرفتن، يک هيجان منفي در شما ايجاد کرده بود، در هر حال هيجان انگيز بود و همين هيجان باعث شده بود که شما خاطره آن را به خوبي به خاطر بسپاريد.

 

با کتاب خود شوخي کنيد. مثالهايي مهيج، شادي آفرين و حتي خنده دار بزنيد. اين موضوع به علاقه و تمرکز شما کمک زيادي مي کند. بعد از اين که خوانديد الکترون در سيم حرکت مي کند و به مقاومتي مثل لامپ برخورد مي کند و لامپ را روشن مي نمايد، به زبان خودتان بگوييد: موتور سوار (الکترون) در خياباني خلوت (سيم) به سرعت حرکت مي کند که ناگهان به ديواري (مقاومت) برخورد مي کند و آن وقت احساس مي کند که پروانه ها دور سرش مي چرخند (روشن مي شود).

 

هرچه مي توانيد به سخت ترين مطالب کتاب بار هيجاني مثبت بدهيد و آن را بخوانيد. وقتي که سديم روي آب شناور است، به شدت حل مي شود و اگر کبريتي بزنيم، بالاي آن شعله ور مي شود. تصور کنيد اگر کسي در حال آب خوردن باشد و سديمي در آب بيندازيم و به آن کبريت بزنيم، سبيلهايش مي سوزد. اگر بخواهيد مي توانيد با زبان خوشايند خودتان با تمام مفاهيم کتاب شوخي کنيد. اگر در بحث گشتاور مثالي از الاکلنگ مي آورند فقط به خاطر آن است که بازي مهيج الاکلنگ، گشتاور را در ذهن شما وارد کند. شما بايد زرنگي کنيد و مثالي مهيج بزنيد.

با کتاب آنچنان شاد و مهيج برخورد کنيد که گويي به دوست داشتني ترين دوست خود رسيده ايد.

 

 

توجه به لذتهاي نهايي، نه دشواري مسير

براي شروع هر کار بايد اين را بپذيريد که دشواريهاي در مسير وجود دارد و تلاش لازم است. پذيرش دشواري مسير و رنج راهي که در پيش داريد شما را براي مقابله با اين دشواريها و پيشرفت آماده مي کند. عدم پذيرش اين که هر مسيري با دشواري رو بروست به ويژه در آغاز راه، شما را افسرده و ناراحت مي کند.

 

همين تمرينات تمرکز را در نظر بگيريد. ممکن است در ابتدا برايتان خيلي مشکل باشد ولي به تدريج که جلوتر مي رويد، تمرينات، ساده تر و قابل قبول تر مي شود. براي ميل پيدا کردن به انجام هر کار، بايد به لذتهاي پايان کار توجه کنيد و به هيچ عنوان به دشواريهاي مسير فکر نکنيد.

 

اگر بايد روزي بيست صفحه مطالعه کنيد، فکر خود را به رنج روزي بيست صفحه مطالعه متمرکز نکنيد. بلکه به لذتهاي نهايي که نصيبتان مي شود توجه کنيد. آنچه شما را به تلاش پيگير و مستمر وا مي دارد، ميل به جذب لذتهاست. کساني از کوه بالا مي روند و قله را فتح مي کنند که لذت رسيدن به قله را در ذهن مي پرورانند. اين افراد در طول مسير هرگز به دشواري راه نمي انديشند بلکه خود را در آن بالا مجسم مي کنند و به اين فکر مي کنند که از آن بالا همه چيز زيباست. همين شوق ذهني باعث مي شود که آنها به راحتي، دشواري مسير را بپذيرند و پيش بروند. حال آنکه اگر آنان تمام ذهنشان را معطوف به دشواري مسير مي کردند و مدام به اين فکر مي کردند که چقدر تا پايان راه باقي است، اين رنج که در ذهنشان مجسم مي شد، به سرعت آنها را خسته مي ساخت.

 

همين که فکر خود را بر اين متمرکز کنيد که در پايان امتحانات چه نمرات درخشاني مي گيريد و به لذت شکوه آن لحظه فکر کنيد، اين قدرت را پيدا مي کنيد که سختيهايي را که از ساعتها مطالعه و درس خواندن متحمل مي شويد، به راحتي پشت سر بگذاريد.

 

مدام در ذهن خود موفقيتهاي نهايي را مجسم کنيد. همچون ورزشکاري که به شوق لذتِ داشتن بدني ورزيده و جسمي آماده در پايان کار، رنج زود بيدار شدن و سختي تمرينات را متحمل مي شود. يادتان باشد هميشه اين توجه به لذتهاست که تمرکز و علاقه ايجاد مي کند.

 

اشتباه در برنامه ريزي

همين جا لازم است که به برنامه ريزي غلط و پيگيري نادرست برنامه هاي درسي اشاره کنيم. برنامه هايي که براي يک روز حجم زيادي از مطالب را در بر مي گيرد، عملاً به خاطر همين حجم زياد، تنفر ايجاد مي کند. عده اي، وقتي برنامه ريزي مي کنند که مثلاً از فلان کتاب، روزي يک صفحه مطالعه کنند، به جاي آن که برنامه همان روز را اجرا کنند، مدام کتاب را ورق مي زنند که چه راه زيادي باقي مانده است و همين توجه به دشواري مسير طولاني بودن راه، شوق و علاقه و تمرکز را در آنها از بين مي برد. از اجراي برنامه هاي روزانه فقط برنامه همان روز را انجام دهيد و مطلقاً به اين که "چند صفحه مانده" فکر نکنيد. اشتباه بيشتر داوطلبان کنکور که بايد تمام کتابهاي چهار سال دبيرستان را بخوانند اين است که پس از مدتي در ذهن خود به طولاني بودن راه فکر مي کنند. بايد هميشه به خاطر داشته باشيد که هر روز فقط برنامه همان روز را اجرا کنيد.

 

تعيين هدف

يکي از عوامل مهم در ايجاد تمرکز حواس و افزايش دقت در هنگام مطالعه، آگاهي از هدف مطالعه است. حتماً پيش از مطالعه براي خود مشخص کنيد که هدفتان چيست. گفتن "هدف من يادگيري اين فصل است." يا "هدفم اين است که نمره خوبي بگيرم." و . . . بسيار نادرست است. چرا که اينها هيچ کدام هدف نيستند. اهداف، وقتي قابل دسترسي اند که مشخص، دقيق، روشن و واضح باشند. شما بايد هدفها را از داخل فصلها استخراج کنيد. مثلاً بگوييد: هدف من اين است که بدانم چرا انقلاب مشروطه شکست خورد. هدف من اين است که بدانم فرق توندرا و تايگا چيست. هدف من اين است که بدانم در آينه هاي مقعر، افزايش فاصله کانوني چه تغييراتي در تصوير ايجاد مي کند. و . . .

 

همه اين اهداف مشخص، جزيي و روشن هستند و به ذهن، برنامه مي دهند. اشخاصي که قبل از مطالعه با طرح پرسشهايي براي خود، ذهنشان را مشتاق و جستجوگر مي کنند. در تمام لحظات مطالعه به دنبال جواب هستند و اين هدفمندي ذهن باعث مي شود که به راحتي تمرکز حواس داشته باشيد. بايد هميشه به خاطر داشته باشيد که هر روز فقط برنامه همان روز را دنبال کنيد. هنگامي که شما در جستجوي يک هدف هستيد، به اهداف ديگر نيز دست پيدا مي کنيد.


شايد خيلي از
شما نگران باشيد که اگر با يک هدف مشخص و جزيي پيش برويد، از مطالب ديگر که بايد ياد بگيريد، باز بمانيد. اما چنين اتفاقي نمي افتد. شما چند سؤال طرح مي کنيد تا ذهن خود را مشتاق و جستجوگر و متمرکز کنيد. اهداف ديگر، خود به خود جذب شما مي شود.


هدفدار
بودن ذهن، هنگام مطالعه خيلي مهم است. آن قدر که ما مي گوييم: يا مطالعه نکنيد يا قبل از آن براي ايجاد تمرکز حواس در مطالعه، هدف خود را تعيين کنيد.